- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
هـر دلی تا بری از لـذّت عـصیان نشود مـنـزل آخـرتـش روضۀ رضوان نـشود به حـریـم رضـوی تـا بـه ابـد ره نـبـرد آنکه سر گشته چو آهوی خراسان نشود مـدعـی را تو بگو هیچ کسی مثل رضا مـالـک مـلـک دل مـلـت ایــران نـشـود مـهـر تـأیـیـد نـدارد ز رضـا روز جـزا مثل رهـبر چو کـسی خـادم قـرآن نشود آن غریب الغربایی که به غربت میگفت مـاه هـم هـمـسفـر شـام غـریـبـان نـشـود جز به زهری که به اعماق جگر شعله زند درد غـربت زدگـان آه که درمـان نـشود با لب تـشنه زنـم پـرپـر و جـان میبازم بعد از این محتضری کاش که عطشان نشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
نم نم کـنار حـجـرۀ دربـسته مـیرسید کم کم به قتلگاه خودش خسته میرسید مانند شخص مار گزیده به پیچ و تاب فـریـاد یا جـواد چه پـیـوسته میرسـید پهلو به خاک حجره که از درد میگذاشت آهی به یـاد پهـلوی بشکـسته میرسید از کـام تـشـنه و جـگـر پـاره پـارهاش انگار حرف روضۀ سر بسته میرسید این جسم خـسته زیر سـم اسبها نرفت اما صدای حـملـۀ یک دسـته میرسید خـواهـر نـبـود یـار بـرادر شـود ولـی یک خواهری به مقتلی آهسته میرسید ایـنـجـا جـواب زمـزمـۀ یا بُـنـیَّ از... یک نوجوان ز پشت درِ بسته میرسید امـا صدای یـا ولـدی بـیجـواب مـانـد هرچند صوت یک پدر خسته میرسید
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ابـر چـشـمـان خـیـس بــارانـم می چکد قطره قطره بر جـانـم چـقــدر هــول کـردهام امـشب چـقـدر و مضطـر و پـریـشانم شاید امشب شب جدایی نیست من چه میگویم و چه میدانم؟ بـاد تـنـدی وزیـد و فـهــمـیـدم در مـسـیـر خـطـیـر طـوفـانـم میرود از زمـیـن سـوی بـالا آن کـه کـرده مـرا مـسـلـمـانـم دستم از دامنـش اگر کوتاست ولـــی از قـــاریــان قـــرآنـــم من به درکش نمیرسم هرگز ولـی از نــوکــران سـلــمـانـم ای رسـول خــدا، امـیـن خــدا رحـمـت الله مــسـلـمـیـن خــدا شب رحمت شب پیمبر ماست شـب بـاران دیـدۀ تـر مـاسـت بعـد او نـیـست یک فـرسـتاده این پیـمبر، سفـیر آخـر ماست جای پایش به روی سرها بود خاک عالم به روی این سر ماست گـر مـدیـنـه نـرفـتـهایم امـشب همه تقصیر بال ما، پر ماست جـای او خـالی است در اینجا یـاد او پُـر مـیان بـاور مـاست چقدر سنگ خورده بر سر او او عزیز ز جان عزیزتر ماست بـانـی روضـۀ عــزای نــبــی دخترش هست آنکه مادر ماست میرود سوی حق به سوی اله الـسـلام عــلــی رســول الـلـه سیـنهات مثـل وادی سیـنـاست دل پر مهـر تو چنان دریاست سرگـذشت تو جـاودانـه تـرین خاطرات تو اصل مطلب ماست قـلـمم کـند میرود از چیست؟ آخـر جـملههای این انشاست؟ بــاغـبـان تــمـام اهـل الـبـیـت بعد تو فـصل خشکی گلهاست اولین کـس که میشود ملحـق به حضور تو دخترت زهراست بـعـد تو جـانـشـیـن تـو حـیـدر مینـشیند به خـانه و تـنهاست چـشـم تو خـوب شد نمیبـیـند خانۀ دخـتر تو چون غوغاست کن نگـاهی سه نـور عینت را حـسن و زینب و حـسیـنت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت پُر از دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت فقط یا رحمة للعالمین یک گوشه چشمی کن کـویـرم خاک بیخـیرم منو امید بارانت مرا همسفرۀ یک وعده نان خشک خود گردان که طعنه میزند بر هر ضیافت تکۀ نانت برای تا خدا رفـتن به دستان تو محـتاجم بکش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت گـدایی را ندیدم از درت نـومید برگردد به هرکس میرسد بی شک و شبهه لطف و احسانت من اعجاز تو را دیدم میان لحظههایی که عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت چه انسی با حسن داری که باهم سفره وا کردید میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
هر کجا حـرف شما آمد سعـادت دیـدهایم ما چه رحمتهایی از آقای رحمت دیدهایم بیشتر نام تو روی بچههای ماست چون بیـشتر از هر کسی از تو محبت دیـدهایم چشم تو اسلام شد ما نیز تسلیـمش شدیم در نگـاه تو کـرامت بینهـایـت دیـدهایـم از یهودیها عیادت کردی از ما هم بکن با چه شوقی شب به شب خواب عیادت دیدهایم تو امـیـنی پس دل ماهـم امـانت پیـش تو سربه راهش کن که از غفلت خسارت دیدهایم سیرمان کن باهمان یک تکه نان سفرهات از همان رزق کمت هم خیر و برکت دیدهایم سیزده خورشید دیگر جلوه خورشید توست مصطفی را ماهمه در چند نوبت دیدهایم اسم زیبای تو را گـفـتیم و گـفتی یا عـلی از شما جز گفتن از حیدر به ندرت دیدهایم دختر مظلومهات امشب سه جا دارد عزا او مصیبت دیده پس ماهم مصیبت دیدهایم
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه، غـریـبانه، غـریـبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود عـلی صبر نکـردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظۀ تـشیـیع بگو از غـریـبانـه ترین لحـظـۀ تـشیـیـع بگـو او غـریـبـانـه تـرین لحـظـۀ رفـتـن دارد روضـۀ رفـتـن او گـفـتن و گـفـتـن دارد انـدک انـدک اثـرِ زهـر به جـانش اُفـتـاد رویِ دامـانِ عــلـی بـود تـوانـش اُفــتـاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حـنوط است عـلی تنهـا شد یک طرف داشت علی آب به پیکر میریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر میریخت آب غسلش به تنش بود که هـیزم پُر شد شعله پـیچـید به در نوبتِ یک چـادر شد بدنـش روی زمین بـود به زحـمت اُفـتاد وای نـامـوس عـلـی بـینِ جـماعـت اُفـتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پـسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کـفـنش کرد زنش را کُـشتـند تا کفـن روی تنـش کرد زنش را کُـشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مرو رسـول خـدا بر دلـم قدم مـگـذار مرو و دختر خود را به دست غم مسپار مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست مرو که بیتو دگر نیست بخت با من یار مرو که بیتو به این شهر اعتمادی نیست علی غـریبه شود با مهـاجـر و انصار مرو که بیتو عوض میشود مدینۀ تو مرو که رحـم ندارند این در و دیـوار بـیـا و حـداقـل قــبـل رفـتـنـت بـنــمــا سفارش من و جسم مرا به این مسمار کـنـار بـسـتـر تـو یــاد مــادر افــتــادم یتـیـم گـشـتن من بـاز میشود تـکـرار به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن تـمـام غــصۀ دنـیـاست بـر سـرم آوار
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم و امام مجتبی سلام الله علیهما
ساعات بعد از داغ پیغـمبر شروع شد با رفتـنش صد قصه دیگـر شروع شد دلشورههایش یک به یک معنا گرفت و از آنچه میتـرسید پیغـمبر شروع شد در وقت دفـن مصطفی، تنها علی بود ایـام سخت غـربـت حـیـدر شروع شد گـفـتـنـد با هـم در سـقـیـفـه بـیحـیـاها وقت تـلافی کـردن خـیـبر شـروع شد بعد از پیـمبـر هر کسی هر چه شنـیده باید بداند روضه از یک در شروع شد گـفـتـند از بغـض عـلی با یـاد خـیـبـر باید که آتش زد به این خانه به این در وقـتی که آتـش بـر در و دیـوار افـتاد زهــرا بـه دنـبـال دفـاع از یـار افـتـاد مـیـخ دری که از خـجـالت آب میشد دل را بـه دریـــا زد پــی آزار افـتــاد آن سیـنـهای که مـخـزن سر خـدا بود کم کم سر و کارش به آن مسمار افتاد با ضربهای در را درآوردند از جا... گـویـا به روی مـادری بـیـمـار افـتـاد تـا بـیحـیـایـی وارد بـیـت عـلــی شـد دستی به روی چـشـمهـایی تـار افـتـاد آن دست پاکی که به همسایه دعا کرد طـوری مغـیـره زد دگـر از کار افتاد باب جـسارت را هـمیـنها بـاز کردند بیحـرمـتـی را با حـسن آغـاز کـردند مظلوم و بی یار و غریب در وطن بود آنقدر که در خانه هم بی هم سخن بود با زهر کینه روزه را افطار کرد و... قبل از سحر بیتاب شد، خونین دهن بود بعـد از شهادت پیکر پاک و غـریبـش آخـر اسـیـر فـتـنـۀ یـک پـیـر زن بـود این روضه را باید که واضح تر بگویم هـفـتاد چـوب تـیـر روی یک بدن بود تابوت هم از غربتش خون گریه میکرد بر روی لبهای حسین جـانم حسن بود گرچه عزای مجـتبی در عالمین است اما گـریز روضههـای ما حسین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رنگ سپید رنگ حنای سرت شده است لب بستهای و خون دلت ساغرت شده است خطبه بخـوان به رقـص درآور کلام را نهج البـلاغه مشتـری منـبرت شده است سـرچـشـمۀ کـرامت و لـطف کـریـمهـا! کوثر دخـیل گوشۀ چشم ترت شده است از نـسل دخـتـر تـو امـامت ادامـه یـافت پیغمبری و فاطمهات کـوثرت شده است مـن بـرگ زردی از شـجـره نـامۀ تـوأم خار و خسی که آمده و نوکرت شده است چشمی که گریه کرده، تو را، یا حسین را لبریز لطف و مرحمت مادرت شده است قـلب حـسین پیـش تو جـامانـده در بـقـیع قـلب حـسین مـقـبـرۀ اطهـرت شده است غیر از ضریح کهـنه، ضریح نو حسین مشـتاق پایـبـوسی خاک درت شده است خـون حـسیـن نام تو را دم گـرفـته است گـودال هـم برای تو مـاتـم گرفـتـه است دردت زیــاد بــود و بـرایـت دوا نـبــود زخـمی عـمیـق تر ز غـم کـوچـهها نبـود دیـوار کـوچـه نیـز به تو طعـنه میزنـد سـنگ صبـور گـفـتـن آن مـاجـرا نـبـود عـرش خـدا تـحـمـل آن داغ را نـداشـت گـر شـانـۀ خـمـیـدهات آنجـا عـصا نبـود امـا شـهـادتـیـن لـبـت ایـنـچـنـیـن سـرود داغـی بـزرگــتـر ز غــم کــربـلا نـبـود روزی شـبـیـه روز حـسیـنـت نـمیشـود جـسمـت کـبـود بـود ولـی زیـر پـا نبـود رنگ سپـید گرچه به موی تو چنگ زد زلـفـت به دست بـاد نـبـود و رهـا نـبـود آخــر بـه دامـن پـسـرت ســر گـذاشـتـی دیگـر سخـن ز نیـزه و طشت طـلا نبود تو پاره پـارۀ جگـرت بین طشت ریخت نه، پـاره پـارۀ جگـرت در عـبا نبود.... غارت زده است چون حسنش را ز دست داد انگـشـتری و پـیـرهـنـش را ز دست داد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سخت است چگونه بنـویسم محنت را آتـش زده ایـن زهــر تـمـام بـدنـت را آن روز دوشنبه که در خانه یتان سوخت سـوزانـد تـمام دل و بـاغ و چـمنت را از بغض گلوی تو کسی نیست خبردار نشنیده از آن روز کسی هم سخنت را از کودکـیت سوختی و شکـوه نکردی حـالا هـمـه دیـدنـد ولـی سوخـتـنت را هر پاره جگر تکهای از غصۀ کوچه ست مـادر تو کجایی که ببـیـنی حـسنت را تشیع تو هر تیر که از چـله برون شد میدوخت به تابوت نخی از کـفـنت را این صحنه خودش گوشهای از کربلا شد صد حـرمله با تیر نشان کرده تنت را هرچـند کـفـن پاره و گـلگـون شده اما غارت که نکردست کسی پیرهنت را سنگین که نشد سینهات از چکمۀ شمری پُر خون که نکردست سنانی دهنت را
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
پـسـر فـاطـمـهام غــصـه بـود بـنـیـادم سـنــد غــربـت مـن ایـن حــرم آبــادم خاک فرش حرم و گنبد من تکهٔ سنگ صحن من پر شده از غربت مادر زادم عزت عالمیان بسته به یک موی من است کـی مـذلِّ عـربـم؟ کـشـتـه این بـیـدادم شاه بیلشگرم و غربت من تا به کجاست زهـر بـا سـوز تـمـام آمـده بـر امـدادم هرچه خوردم ز خودی خوردم و از زخم زبان تا که جـدم ز جـنـان کرد ز غـم آزادم هر زمین خورده مرا یاری خود میخواند چون که در یـاری افـتاده ز پـا استادم هر دم از کوچه گذشتم بدنم درد گرفت سجده بر خاک به مظلومه سلامی دادم گرچه شد حائل ضربه سه حجاب صورت خـون دیـوار در آورده چـنان فـریـادم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شبـت با چه رنجـی سـحـر میشود سحـر خیـره چشمت به در میشود و داغ دلـت تـــازه تـــر مــیشـــود تو و کـوچه و… داغ زهـرا حسن! کجا پیش تو جای خار و خس است دلت در دل خـانه هـم بیکـس است شده هـمسرت قـاتـلت این بس است ســزاوار تـو نـیـسـت دنـیـا حـسـن! خودت روضه خوان کـفن میشوی چو با قـاسـمت هـم سخـن میشوی به تـابـوت خـونـیـن بـدن میشـوی تـنـت تــیــر بــاران اعــدا حــسـن!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شیعه تا روز قیامت داغـدارت یا حسن اشکها بر روی دیده پُر حرارت یا حسن دومین مظلومی و تنهاترین سردار عشق مرگ بر نامـردمان روزگـارت یا حسن دل پـریشانـان عـالم اشک افـشان حسین و حسین خود نوحه خوان و سوگوارت یا حسن روح ما پـر میگـشایـد تا گـلستان بـقـیع حیف اما خوارها گشته حصارت یا حسن گرچه گنبد نیست آنجا کفشداری میکنیم هر که با پای دلـش آید زیـارت یا حسن گرچه این مردابها مـنع زیارت میکـنند فـاطمه هر روز میآیـد کـنارت یا حسن گرچه در روی زمین حتی نداری یک حرم شیعه روزی عرش سازد بر مزارت یا حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
حـتی مـیان خـانـهاش هـمـدم نـدارد مرد غریبی که دلش جز غـم ندارد در سیـنهاش از بی وفایی های کوفه غـم آنـقَـدَر دارد که دنـیا هـم نـدارد در خانهاش وقتی اسیر رنج دنیاست حـتـی مـجـال گـریــۀ نـم نـم نـدارد اما کـنار او هـمیـشه زینـبـش هست تا خواهرش باشد که چیزی کم ندارد از کودکی داغی میان سینهاش هست ربطی به مرگـش آتش آن سم ندارد بعد ازشهادت هم غریب است وغریب است حـتـی ضـریـحـی قــبر آقایــَم ندارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـمچون گـل لاله که گـشته پرپر افتاد زهـر جفا باعث شد از بال و پر افتاد دستـش به دیـوار است تا اینکه نیـفـتد دستـش به دیـوار است اما...آخر افتاد این کوچههای شهر؛ غم را تازه میکرد یـاد همان روزی که اینجا مـادر افـتاد وقتی زمین افـتـاد از این زهـر کـیـنه چـشمـش به سمت قـبۀ پیـغـمـبر افـتاد روی زمین جسم خودش را میکشید و خود را رساند و در میان بـستر افـتاد خون جگر میریخت خواهر ناله میزد در گـوشهای از خـانۀ او خواهر افتاد دست بـرادر را نگـاهی کرد، ای وای شایـد به یـاد روضۀ انگـشتـر افـتاد...
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
حتماً تو نیز جنس غـمت فـرق میکند آشـفـتـگـی زلـف خـمت فـرق میکـنـد محـتـاج دسـتهـای کـریـمـانهات، کـرم از بس که شیـوۀ کـرمت فـرق میکند «بس آتشی ز اخگـر الماس ریزهها» این بیت شعـر محـتـشمت فرق میکند تو"مادری" و بیحرمی ارث مادریت معـلـوم شد چـرا حـرمت فـرق میکند زهـرا جـواب سیـنه زنـان تو را دهـد مـزد غــلامـی عـلـمـت فـرق میکـنـد آقا میان کوچه چه دیدی که بعد از آن وقت عـبـور هـر قـدمت فـرق میکـند دمهای آخری تو"لا یـوم..."بوده است ای نوحه خوان که شور دمت فرق میکند یک بار خواندی و جگرت پاره پاره شد پس این تویی که جنس غمت فرق میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آن که سائل از عـطایـایش تحـیّر میکند غربت و غم سینهاش را روز و شب پُر میکند میرود مسجد به منبر سبّ حیدر میکنند بین کوچه میرسد با خود تفکـر میکـند دیـدن هر بارِ قـنفـذ یا مغـیره... بگـذریم در خودش میریزد و یادی ز چادر میکند میشود آیا کریمی را به دِرهمها فروخت؟ آدم از این حرف، احـساس تحـیّر میکند میکـشـد از زیـر پـا سجـادهاش را آشـنا اینچنین سرباز از رهبر تشکر میکند؟! صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است هر کسی این صلح را سازش تصور میکند بین سرداران غریب و بین منزل هم غریب تا که میگویم حسن؛ غربت تبادر میکند آب میخواهد لب روزه امام از همسرش همسرش با زهر دارد جام را پر میکند پارههای این جگر در تشت بیعلت که نیست سنگِ سخت از سوز این جرعه تغیّر میکند مطمئنم در دو عالم جزء قـوم اشقـیاست هـر که از آقـام احـساس تـنـفـر میکـنـد وقت تشیـیع تنـش آمد زنی استـر سـوار با کـمانداران خود حسِ "تکـاثر" میکند مـیرسـد آخــر زمـان انـتــقـام مـنـتــقـم میرسد خواری آن کس که تکـبر میکند سنگ دل هستم؛ بدرد گِل شدن که میخورم این دلِ سنگـم بـرایش کـار آجـر میکـند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
من کـرم زادهام و شهـر کـرامت وطـنم گرد و خاک ره اربـاب کـرم خـاک تـنم روزها فکر من این ست و همه شب سخنم چه شد از بـین هـمه بـنـده کـوی حـسنم هـاتـفی گـفت اگـر گـرد رخ او هـمهایـد چون در این دایره دعوت شدۀ فاطمهاید با وجود تو کسی را هنری نیست که نیست تو که باشی ز فقیری اثری نیست که نیست من تو را دارم و دیگر خطری نیست که نیست و در این چرخ بجز تو خبری نیست که نیست زندگی را به تـمـنای تو خـوش میدارم که من از فکـر بـجـز تو بخـدا بـیـزارم ای که بـا آمـدن تـوست، عـلـی بـابـا شد و به لبـخـند تو غـم از دل زهـرا وا شد نـوبـتی بـاشد اگـر نـوبت این رسـوا شد که بگـویـنـد به لـطـف تـو گـدا دارا شـد آبـرو یـافـته از لطـف و عـطای حـسنـم پس عجب نیست بگـویم که برای حسنم هـمه را باب حـیات است حسین بن علی نـاجی وقـت مـمات است حسین بن علی که در اوج درجات است حسین بن علی تا که کـشتی نجـات است حسین بن علی بادبـان است در این کـشتی امـداد حسن نه؛ بگو آب حسن، موج حسن، باد حسن نیـست بالاتـر ازین درد در عـالم دردی بـین مـردان بـنـشـیـنی و نـبـاشد مـردی و نـفهـمـنـد تو را صلـح چـرا میکردی هـمه هـستـند کـنـارت و تو تـنها گـردی صبر را بردهای از رو و تمامش کردی کـربلا را تو به تـدبـیـر قـیامـش کـردی چه سکوتی ست تو کردی که چنین فریاد است و به تـدبـیر تو بـنـیاد سـتم بر بـاد است نـام تـو لـرزۀ بـر قـامـت استـبـداد است وارث قـدرت مــولایـی تـو اولاد اسـت قاسمت روز دهم یک تنه غوغا میکرد کـربلا مات شد و خیـره تـماشا میکـرد خیره گـشتند و به ماه تو حـسد ورزیدند صد حرامی همه با نیزه گلت را چـیدند گریه میکرد حسین و همگی خـنـدیـدند بعد از آن پای سرش یکسره مینوشیدند مرگ مشتـاقـی او دیـد و بسی کـم آورد عـسـل روی گـلـش چـهـرۀ او هـم آورد جگرت سوخت، کنارت تو برادر داری زینب اینجاست غمی نیست تو خواهر داری گرچه یک خاطره از کوچه و مادر داری بـیوفـایی و حـسد از بـر هـمسـر داری لـیک مهـمان سر نـیـزه نگـشـته سر تو مـیـزبـان لــبـۀ تـیـغ نـشـد حــنـجــر تـو
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
روزهاش افطار شد اما پرش را زد به هم کـوزۀ سربـسته کـل پـیـکـرش زد به هم اولیـن تاثـیـر زهـر این ست آتـش میزند سوختن بدجور جسم لاغرش را زد به هم تار میبیند گمانم سوی چشمش رفته است بی اثر شد هرقدر پلک ترش را زد به هم تکه تکه رازهایش پخش شد مابین طشت عاقبت خون لختهها دور و برش را زد به هم لرزش دستی که دارد از زمان کودکیست روضههای کوچه حال مضطرش را زد به هم مانـده در یادش چگونه نانجـیبی بیهـوا خانه را سوزاند و بعد از آن درش را زد به هم زن میان کوچه و چهل مرد جنگی پیش رو یک غلاف آمد غرور شوهرش را زد به هم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
روی تو از نـسیـم سحـر دلـنواز تر گیسوی توست از شب یلدا دراز تر روی تو باز بود و در خـانۀ تو باز ای چشمهایت از همه مهمان نواز تر هـرگـز یـتـیـمهای مدیـنه نـدیـدهانـد از ذکر مهربان حسن چاره ساز تر صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین ای از تـمام اهـل جهان سرفـرازتر حتی شریک زندگیات دشمن تو بود مولا کدام داغ از این جانگـداز تر؟ از تیرها نگفتم و تابـوت زخمیات طاقت نداشتـم بشود روضه بـاز تر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر کس به طریقی زده آتش جگـرت را بـیگـانه جـدا دوست شکسـته کـمرت را افـطار تو را زهـر به این حال کـشانـده یک کوزۀ سربسته زمین ریخت پرت را یـاقـوت مـدیـنـه بـه زمـرد زدی امـروز بدجـور عـوض کرده هـلاهـل اثـرت را از راه لبت رفـته ز چشمت زده بیـرون یک مرتبه سوزانده همه خشک و ترت را سرریز شد از طشت عـذابی که کشیدی خون لخته گرفته ست اگر دور و برت را چـیـزی بـروی طـشت بـیـانـداز نـبـیـنـد زینب که میآیـد به سرت دردسـرت را در راه زمیـن خـورده اگـر که نـرسیـده یک ذرّه به تأخـیر بکش پس سفـرت را اصلا بـه تـو آرامـش و لـبـخـنـد نـیـامـد شب کرده غم کوچه و سیلی سحرت را این در نه لگد خورده و نه اینکه شکسته بــردار ز لـولای در آخــر نــظــرت را عمامهات افتاد ولی پیـش خـودت هـست صد شکر نبـردست کسی تـاج سرت را
: امتیاز
|